من نانسی نایس لیدی را کشتم. برای همین…” صدای سلام


نویسنده: رونی روزبرگ

مانند بسیاری از جنبه های زندگی، رسانه های اجتماعی به شدت بر اساس موضوع تقسیم می شوند نقش های جنسیتی: نقش های زن و مرد داخل و خارج از خانه

تعدادی از گوروهای خودخوانده هستند که مشاوره می دهند – با مردانی که بیش از هر زمان دیگری دو سنت خود را به اشتراک می گذارند.

انگار مردانی که ترجیح می‌دهند واشرهای برقی را تبلیغ کنند، ناگهان صدایی پیدا کردند.

آنها شروع به صحبت در مورد احساسات کردند و اینکه “تقسیم جنسیت ها چه چیز شگفت انگیزی است”، هر چند که قدیمی باشد، بنابراین آنها می توانند “مرد واقعی” باشند.

منصفانه بگویم، من همچنین مردانی را می‌بینم که بیداری (البته اغلب پس از طلاق) داشته‌اند و توصیه‌های درست، اگر نه اصولی، برای ارائه دارند.

بسیاری از زنان، زنان آگاه که می‌توانم از گروه‌های زنان، سالن معلمان، و مطب درمانگر تشخیص دهم، نیز حرف مهمی برای گفتن دارند.

کنتراست قابل لمس است.

مردان در کلاس اول و زنان دکترای مدرسه زندگی هستند.

خوب، اگر در بین دیالوگ ها تفکر و بیداری وجود دارد، این چیز خوبی است.

برای همه تغییرات از دهه 70، بیایید بگوییم زنان هنوز بیشتر کارهای خانه را انجام می دهند و بیشتر شروع ارتباطات.

نکته اول مطالعه و کمی سازی شده است (تأیید اینجا برای بریتانیای کبیر و همینطور برای زنان در ایالات متحده).

مورد دوم که مستند کردنش سخت است، بر اساس آنچه زنان به من می گویند است.

“نمونه” من بزرگ نیست، اما به نظر جهانی می رسد. ما زنان هنوز متهم هستیم که جامعه هستیم نگهبانان احساسی.

من می‌توانم مدرک خود را در رشته انسان‌شناسی بگیرم و مطالعه‌ای انجام دهم و با این تصور که مردان دارای برخی ویژگی‌های ذاتی بر اساس DNA هستند، مشکل پیدا کنم، اما مردم دوست ندارند در مورد ویژگی‌های احتمالاً تغییرناپذیر صحبت کنند.

این پیش فرض امیدی را که همه ما می خواهیم داشته باشیم، رد می کند. و ممکن است اشتباه کنم

یکی از موضوعاتی که بارها و بارها در میان مردم با هر نوع دیدگاهی دیده ام، این است که مردم افراد خوب را بیشتر از افراد عصبانی دوست دارند.

“عسل بیشتر از سرکه مگس می گیرد.” “اگر نمی توانید چیز خوبی بگویید، چیزی نگویید.” “شما نمی خواهید تهاجمی ظاهر شوید.”

به عبارت دیگر خواهش می کنم مخصوصا خانم ها مهربان باشید.

باشد نانسی نیس-بانو. لطفا موج نزنید

من اخیراً در مورد دختر بزرگ شوهرم با شوهرم اختلاف نظر جدی داشتم.

او فکر می کرد که این وظیفه اوست که من را آرام کند، تا حدی به این دلیل که فرهنگ او معتقد بود عصبانی بودن باعث مشکلات سلامتی مانند دیابت می شود.

نمی‌توانستم او را تحسین نکنم، حتی وقتی که شدیداً و با صدای بلند از مشکل رفتن او به دهان اژدها و سیلی زدن به صورت من شکایت کردم.

اما پس از پایان سخنرانی مفید خود گفت:همچنین وقتی عصبانی هستید زشت به نظر می رسید

احساس کردم اظهارات او کاملا گویا بود.

البته عصبانی بودن خوب نیست، زیبا نیست و برای کسانی که شاهد آن هستند راحت نیست.

اما من هم در این فکر بودم: آیا فلسفه او می تواند ناتوانی او در دفاع از خود را به خوبی توضیح دهد؟

حتی در مواجهه با برخی بی عدالتی ها می دانم که او متحمل رنج شده است؟ بنابراین آیا او از صحبت های خجالتی کودک برای ارضای نیازهای خود استفاده می کند؟

در طول سال‌ها، زمان و پول زیادی را صرف درمان کردم تا یاد بگیرم چگونه تکنیک‌های خودسرکوبی را که برای نجات زندگی‌ام در کودکی در خانواده‌ای ناکارآمد به کار می‌بردم، از بین ببرم.

مجبور شدم بکشم نانسی نیس-بانو.

باید یاد می گرفتم که به احساسات و شهودم اعتماد کنم تا دیپلمم را از مدرسه زندگی بگیرم.

و من باید یک درس مهم یاد می گرفتم:

بر خلاف دختر ناتنی ام، اکنون آن را باور دارم سرکوب کردن، ابراز نکردن احساسات باعث بیماری می شود.

جامعه باید حقوق زنان را به رسمیت بشناسد تا خشمگین شود، عقاید نامطلوب را بیان کند، برای هدفی بجنگد بدون اینکه خطر برچسب زدن “کنترل کننده”، “دیوانه” “دعوا کردن” را داشته باشد.

نه تنها چنین توقعات جنسیتی را از یک مراقب، مراقب، و «ابر زن عاطفی» همه جانبه – صرف نظر از برنامه کاری ما – از بین می برد.

اما بیشتر از آن، وقتی این نظرات تغییر می کند، خشونت علیه زنان کاهش خواهد یافت.

ساده است: این در مورد احترام است.

احترام به زن به عنوان فردی احترام به زن به عنوان یک انسان. و مانند هر مردی به زنان احترام بگذارد.

زنان، مانند همه افراد دیگر، کاملاً قادر به تجربه طیف گسترده ای از احساسات معتبر هستند.

ما می خندیم، گریه می کنیم، عصبانی می شویم، فریاد می زنیم و کارها را انجام می دهیم. و تمام احساسات مانه تنها آنهایی که به مردم احساس راحتی می کنند، معتبر هستند.

ما برای راحتی کسی اینجا نیستیم. ما باید کمتر نگران «زیبا بودن» و مدام شانه شدن نسبت به زندگی واقعی باشیم.

افرادی که با احساسات خود ایمن هستند، احساسات دیگران را درک می کنند – بنابراین احساس خطر نمی کنند.

مانند مارتا استات (روانشناس و نویسنده آمریکایی) اینچنین شیوا بیان می کند:

«وقتی به دخترتان، صراحتاً یا از طریق طرد منفعل، یاد می‌دهید که باید خشم خود را نادیده بگیرد، باید مهربان باشد و تا حدی بپذیرد که از خود یا دیگران دفاع نکند، به هر دلیلی نباید قایق را تکان دهد. احساس اجتماعی او را تقویت نکنید. شما به آن آسیب می زنید… و اولین کسی که او از محافظت از او دست می کشد، خودش است

من خودم بهتر از این نمی توانستم بگویم!

وقت آن رسیده است که قضاوت زنان را متوقف کنیم تا زنان بتوانند زندگی کنند، احساس کنند و اصیل باشند.

پایان از.

دیدگاهتان را بنویسید