درس تغییر دهنده زندگی در معنویت بین ادیان – صدای سلام


نوشته مت پوینتون

نزدیک به بیست سال پیش برگرد. من به تازگی با Thảo ازدواج کرده بودم – اکنون همسر سابقم، مادر پسر آینده ام و دوست مادام العمر و عضو خانواده ام.

یک سال پیش در ژاپن با هم آشنا شده بودیم. من انگلیسی را به عنوان یک زبان خارجی تدریس می کردم و Thảo در یک برنامه کاری بود.

ما به سرعت با هم پیوند خوردیم، ازدواج کردیم و مرحله جدیدی از زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

و مخصوصاً برای خودم، نه تنها زندگی زناشویی بلکه در شرف تجربه کردن بودم تغییر محیط، فرهنگ و باورساعت

ما تصمیم گرفته بودیم که به کشور زادگاه تاسو، ویتنام نقل مکان کنیم. این یک خواهد بود یک تجربه تغییر زندگی از آن زمان زندگی من را شکل داده است و دیدگاه من نسبت به ایمان.

معبد هندو ماریامان، شهر هوشی مین. تصویر: Dragfyre (CC BY-SA 3.0)

این را از روز اولی که وارد ویتنام شدم می دانستم دین نقش مهمی در زندگی من خواهد داشت وجود دارد.

من نمی گویم وقتی از هواپیما در فرودگاه بین المللی Tân Sơn Nhất پیاده شدم، نور دیدم که مردم ویتنامی به طور خاص “مذهبی” هستند یا افرادی که با آنها معاشرت می کردم به طور خاص به ظاهر “تقوا” بودند.

اما خوب، زمانی که من در ویتنام زندگی می کردم، مذهب فقط مدام ظاهر می شد. و اغلب به روش هایی که کمتر انتظارش را داشتم…

برای مثال اولین روز حضورم را در نظر بگیرید.

به محض ورود من، خانواده اعلام کردند که ما به معبدی می رویم تا از ورود سالم من تشکر کنیم.

بنابراین سوار دوچرخه شدیم و به معبد رفتیم. اما نه به حرم محله محلی.

در عوض، به مرکز شهر رسیدیم، حدود سی دقیقه با ماشین، جایی که دوچرخه‌هایمان را در مقابل معبدی عظیم پارک کردیم: معبد هندو ماریامان.

پر از نمازگزار بود.

ما به داخل رفتیم و هو و همه عجله کردند تا تشکر کنند و هدایای پولی ارائه کنند.

در اوقات فراغت خود شروع به قدم زدن در اطراف معبد کردم. و مطمئناً مکان جالبی برای کشف بود.

یک مجموعه مربع بزرگ با خدایان بی‌شماری در اطراف دیوار بیرونی آن قرار داشت. درست در سمت چپ در، مجسمه شیر بزرگی بود.

Huệ با اشتیاق زیر بار آن رفت و مرا تشویق کرد که همین کار را انجام دهم.

“تو این کار را می کنی، تو خیلی خوش شانسی!”

هر چقدر همه اینها جذاب بود، من شروع به احساس سردرگمی کردم: هوئو، تاسو و بقیه بودایی بودند.

و با وجود اینکه خدایان زیادی در این معبد وجود داشتند، هیچ یک از آنها به عنوان خدا شناخته نشد بودا.

بنابراین وقتی چند مرد هندی را در یک معبد مربع کوچک در کنار معبد اصلی دیدم، این سوال را پرسیدم:

“ببخشید قربان، اما بودا کجاست؟”

او پاسخ داد: “اوه نه قربان.” “اینجا بودا وجود ندارد.”

اما آیا این یک معبد بودایی نیست؟

«نه، نه، نه، آقا، شما متوجه نمی شوید! آقا این معبد هندو است نه بودایی. ما برهمن هستیم!

«یک معبد هندو! اما…؟ پس چرا این خانواده ویتنامی برای نماز به اینجا آمده اند؟ آنها بودایی هستند.»

«آقا، اینجا را نگاه کنید. همه این مردم بودایی هستند!» مکان شلوغ بود و همه در حال عبادت بودند.

«آقا، هندو در ویتنام وجود ندارد، فقط بودایی است، اما همه آنها به اینجا می آیند. هندو، بودایی، باور، باور است!»

در خارج از معبد، من این سوال را از Huệ پرسیدم:

می دانید این معبد هندو است نه بودایی؟

“بله، این معبد هند، بدون بودا.”

پس آیا معابد بودایی نزدیک خانه خود ندارید؟

«بله، بودای معبد، مقدار زیادی داشته باش! اگه بخوای فردا میبرمت!'

“بله، فوق العاده خواهد بود، متشکرم، اما لطفا به من بگویید، زیرا من نمی فهمم: شما یک بودایی هستید، نه؟”

“بله.”

“چرا زمانی که بودایی هستید و بسیاری از معابد بودایی بسیار نزدیکتر هستند، برای دعا در یک معبد هندو راه طولانی را طی می کنید؟”

و با این سوال چهره اش جدی شد:

“این جایی است که شما باید درک کنید. قبل از اینکه خیلی به معابد بودا رفتم تا چیزهایی بپرسم، اما همیشه چیزی را که می‌خواهم به دست نمی‌آورم. اما از خدایان اینجا در معبد در هند بپرس و من همیشه آن را دریافت می کنم. این معبد بسیار قدرتمند است!

«پول می‌خواهی، پول می‌گیری! کار می خواهی، کار پیدا می کنی! امتحان می خواهی، امتحان می دهی! خدایان این معبد همیشه آنچه را که می خواهید به شما می دهند!»

اما شما یک بودایی هستید. یک دین کاملاً متفاوت!'

«مذهب متفاوت است، مشکلی نیست. من یک بودا هستم، بله، اما هر کریسمس به کلیسا می روم و از مریم می خواهم که به من کمک کند. مریم در کلیسا نیز گاهی اوقات بسیار قوی است!

و آشنایی من با دین در ویتنام هم همینطور بود!

محراب خانه در ویتنام. تصویر: لوکا پناتی (CC BY-NC-ND 2.0).

اگر یکی از جنبه های عبادت مذهبی ویتنامی این است که اینطور است قابل انعطافدیگری این است که به نظر می رسد در بسیاری از جنبه های زندگی روزمره نفوذ می کند.

طرف دیگر این گشودگی به حرکت آزاد از معبدی به معبد دیگر (هر منبعی که باشد) است عدم تحمل هر کسی که همین کار را نمی کند.

من به عنوان یک مسیحی عمل کننده، نباید در برابر بت های دروغین ادعایی سر تعظیم فرود بیاورم یا غذایی را که به آن بت ها عرضه می شود بخورم.

با این حال، هر دو اصل ایمان من ساعاتی پس از ورود از پنجره بیرون رفتند.

من به سرعت متوجه شدم که بودایی های ویتنامی عمدتاً خود را تمرین می کنند دین در خانهاز طریق زیارتگاه های اتاق جلو.

بر روی این زیارتگاه ها تعدادی از خدایان، چراغ ها، تزیینات و تصاویر خویشاوندان متوفی دیده می شود که روزانه در کنار خدایان، میوه ها و عودهای عود به آنها تقدیم می شود.

از اقلام موجود در یک زیارتگاه معمولی خانگی، تصاویری از اجداد فوت شده مهمترین عناصر برای ویتنامی ها هستند.

به یاد دارم یک بار، سال‌ها پس از ترک کشور، از یکی از دانش‌آموزان ویتنامی خود در انگلستان پرسیدم که از کدام دین پیروی می‌کند، کاتولیک یا بودایی.

او پاسخ داد:

“نه، آقا، شما متوجه نمی شوید. تنها یک دین در ویتنام وجود دارد و آن پرستش اجداد است.

“شاید پرستش اجداد کاتولیک، شاید بودایی، اما در اعماق وجود یکسان است.”

ویتنامی ها اجداد ما را بیش از هر چیز دیگری می پرستند.

و از بسیاری جهات حقیقت را می گفت.

بودایی های ویتنامی تعطیلات بودایی را جشن می گیرند و کاتولیک ها کریسمس را جشن می گیرند.

با این حال، هیچ چیز به قداستی که برای سالگرد مرگ نزدیکترین بستگان خود قائل هستند، نمی رسد.

بزرگداشت مردگان یک سنت استوار است. یکی از داستان های مورد علاقه تاسو برای گفتن در واقع چیزی نیست جز روزی که روح یک مرد مرده بر پسر عمویش تسخیر شد.

تاسو به خانه احضار شد تا شاهد این امر باشد زیرا متوفی مورد بحث کسی جز پدرش نبود. و او به طور خاص در مورد او می پرسید.

وقتی او رسید، او چندین پیام به اعضای خانواده داد و به آنها گفت که از طرف دیگر همه چیز خوب است و سپس از او پرسید که آیا کاری می تواند برای آنها انجام دهد.

پسر عموی مجموعه بعدی اعداد قرعه کشی را خواست.

با اکراه زیاد به آنها داد، اما با تذکری که گفت پسر عمو حرص نکند. اعدادی که او می داد فقط یک بار کار می کرد.

پسرعموی این هفته در لاتاری برنده شد، اما به نظر می رسد که این هشدار را نادیده گرفته است.

او برای هفته بعد بلیط های بیشتری خرید و برای شفاعت پدر تاسو دعا کرد.

بعد از آن دیگر هرگز در لاتاری برنده نشد…

همانطور که گفتم، مذهب – از جمله جستجوی شانس – در همه چیز در زندگی ویتنامی ها نفوذ می کند.

با بوی بخور از خواب بیدار می شوید، ازدواج ها، تولدها و مرگ ها در تقویم ها محاسبه می شود تا تصمیم بگیرید که چقدر ممکن است خوش یمن باشند، و مردم مرتباً با فالگیرها مشورت می کنند.

از شانس، هر بحثی در مورد تجربه من با دین در ویتنام نمی تواند بدون ذکر زیارتی که یک آخر هفته در آن شرکت کردم کامل شود. کا مائودر منتهی الیه جنوب غربی کشور.

مانند بسیاری از چیزها در ویتنام، به ویژه هنگامی که معابد درگیر هستند، این یک امر جمعی بود.

منطقه محلی پسر عموی Thho Dan یک مربی استخدام کرده بود و آنها در حال گشت و گذار در اماکن مقدس بودند. دلتای مکونگ.

برای محاسبه اعداد، ما – به همراه چند تن از دوستان غربی من که در حال بازدید بودند – وارد شدیم.

پس از توقف شبانه، حوالی شش صبح، در زمینی مسطح و خالی از سکنه از شالیزارها در فاصله ای از مقصد، توقف کردیم و همه از اتوبوس پیاده شدند.

چیزی در آنجا نبود به جز یک کافه کنار جاده که از phở و تعدادی سرو می کرد کلیسای مبلغان کاتولیک (کلیسای Tắc Sậy)جایی که عبادت در جریان بود.

بلافاصله تصور کردم که این فقط یک توقف برای سوخت گیری برای روز آینده است.

اما در عوض همه آنها در سراسر جاده به سمت کلیسا سرگردان شدند.

چه خبر بود چرا یک کالسکه کامل از بوداییان مؤمن در حال زیارت یک دسته جمعی کاتولیک رومی بودند؟

گیج شده دنبالشون رفتم. اما به جای ورود به کلیسا، از کنار ورودی عبور کردند و از دیوار ساختمان سرگردان شدند و از پشت وارد شدند.

یک کلبه آهنی راه راه به اندازه واقعی وجود داشت مجسمه یک کشیش کاتولیک داخل

در کمال تعجب، همه در مقابل او تعظیم کردند و به او هدایایی ( آناناس و عود) تقدیم کردند.

آنها چشمان او و سپس چشمان خود را مالیدند، درست همانطور که من با شیر در معبد هندوها دیده بودم.

سورئال بود و من تعجب کردم: چرا؟

در کافه تریا بعد از مراسم عشای ربانی، بعداً متوجه جواب شدم.

مجسمه یکی بود Fr. فرانسیسکو Truong Buu Diep و در محل قبرش ایستاد.

متولد 1897، Fr. دیپ تا زمان وقوع جنگ در سال 1945، کشیش محله بود، زمانی که یک مافوق به او توصیه کرد که به مکان امن‌تری برود.

او نپذیرفت و بیان کرد:

من با گله زندگی خواهم کرد و اگر مجبور شوم با آنها خواهم مرد.

یک سال بعد، در 12هفتم در مارس 1946، وی به همراه هفتاد تن از اعضای محله اش توسط ویت کنگ دستگیر شد.

افسانه های محلی می گویند که به او پیشنهاد آزادی داده شد، اما او نپذیرفت و در عوض به جای گله خود مرد. شهید شدن.

با این حال، اینکه چرا او توسط بودایی ها (و البته کاتولیک ها) مورد احترام است، به این دلیل است که او در طول زندگی خود یک شفا دهنده عالی بود. که هیچ فرقی بین اعتقادات بیمارانش قائل نبود.

پس از مرگ او، شفاهای معجزه آسایی با بقایای او همراه شد که پس از Fr. دیپ در خواب به یک کاتولیک محلی ظاهر شد و وقتی کشف شد فاسد نشده بود.

یک درس دیگر برای من!

زنی در یک معبد هندو در شهر هوشی مین نماز می خواند.

دو سالی است که در ویتنام زندگی می کنم، برداشت من از ایمان قطعاً تغییر کرده است.

اغلب به عنوان بودایی توصیف می‌شود – اما با ترکیب بسیار کمی از بودیسم که برای خوانندگان غربی سوتراها قابل تشخیص است – چیزهای زیادی در مورد نحوه نگرش ما به ایمان به سنت‌های غربی آموختم.

دین سنتی در ویتنام را نمی توان با جزم یا اعتقاد تعریف کرد. در عوض آن است ترکیبی پیچیده از باورهای برگرفته از منابع متعدد.

از بت‌های هندو خمر که در رودخانه یافت می‌شوند، تا امپراتور بهشت ​​چین باستان، خدایان هندی بی‌شماری، یک کشیش کاتولیک شهید و خانواده درگذشته شما، تجربه ویتنامی متنوع است.

در ویتنام، مردم در هر کجا و هر کسی که هستند عبادت می کنند به آنها معنا می دهد و اجابت دعایشان. ساده

برای یک اروپایی بزرگ شده در کشوری که قرن ها به دلیل تفاوت های جزئی اعتقادی دو شاخه مشابه از یک دین (انگلیسیزم و کاتولیکیسم) از هم جدا شده بود، این چیزی بود که مدتی طول کشید تا بفهمم – و من از آن قدردانی می کنم.

اکنون از اینکه فرصت تجربه این را داشتم سپاسگزارم. من می توانم ببینم که همه ما می توانیم از روشی که ویتنامی ها به ایمان خود عمل می کنند، چیزهای زیادی بیاموزیم.

و به همین دلیل است که من دوست دارم سفر کنم – یاد بگیرم قدردانی از روش های مختلف زندگی. و خودم را غنی کنم.

دیدگاهتان را بنویسید