بازدید از آشویتس-بیرکناو – صدای سلام


10 نوامبر 2023 و با اوج اضطرابم به خیابان های شهر ادامه دادم کازیمیرز (محله یهودیان کراکو) به نقطه انتخاب شده.

امروز قرار بود برم آشویتس-بیرکناو برای اولین بار

پیش از سفرم به لهستان، با دوستان و همکاران یهودی صحبت کردم، انتظار داشتم یک روز از آن روز باشد بازتاب، اشک و شوک.

در میان گروهی غریبه سوار اتوبوس شدم و شروع به آماده شدن برای یک تجربه شدید کردم.

در آشویتس اول – اردوگاه کار سابق نازی ها.

بعد از حدود یک ساعت و نیم رسیدیم Oswiecim – نام لهستانی شهری که مجتمع اردوگاه آشویتس-بیرکناو در آن ساخته شده است.

با پشت سر گذاشتن امنیت، به همراه سایر انگلیسی زبانان ایستادم و با راهنمای تور محلی آشنا شدم که در نیمه اول بازدید به ما خواهد پیوست: آشویتس I – اردوگاه کار سابق

یهودیان، روم‌ها، لهستانی‌ها و دیگران که بر روی پادگان‌های قدیمی ساخته شده بودند، در اینجا کشته شدند، تحت آزمایش‌های پزشکی قرار گرفتند و در برخی موارد با گاز گرفته شدند.

همانطور که ما تور را شروع کردیم، از طریق یک تونل با صدای نام قربانیان وارد شدیم – یک لحظه تأمل برانگیز. این چیزی است که من انتظار داشتم.

اما یک ساعت و نیم بعد، عصبانی، ناامید و ناامید ماندم. نه (تنها) با بی عدالتی شعاع، بلکه با بی احساسی کامل راهنمای تور متحرک ترین بنای نسل کشی جهان.

تور با راهنما بود غیرشخصی، بی احساس و ناقص.

با سرعت نور با صدای مرده صحبت می کردیم، ما را از ساختمانی به ساختمان دیگر می بردند.

در تلاش برای حفظ سرعت در حالی که به طور انتقادی بازتاب می کردم و عکس می گرفتم و در زیرزمین با انبوهی از مردم مواجه می شدم، سپس از گروهم جدا شدم.

به دنبال نگاه قضاوت آمیز راهنمای تور دیگری، گم شدم.

وقتی حدود 20 دقیقه بعد بالاخره گروه را پیدا کردم، تنها ماندم تا وارد اتاق گاز شوم. بدون داستان، بدون زمینه، هیچ چیز.

با خشم و اتهامات راهنمای تور مواجه شدم، بعداً تجربه خود را با راهنمای تور در میان گذاشتم.

کامل عدم حساسیت نشان داده شده توسط مردی که وظیفه دارد بازدیدکنندگان را در یکی از جن زده ترین مکان های تاریخ راهنمایی کند.

سمت چپ: بلوک 10، جایی که آزمایش های پزشکی روی زندانیان انجام می شد. سمت راست: کفش های زندانیان که در بدو ورود توقیف شد.

با آگاهی از محدودیت‌های زمانی، من صرفاً انتظار داشتم زمانی برای تأمل و یک راهنمای درگیر برای آموختن و تأمل در آن باشد.

با این حال، با سرعت و محتوای تور، ما چیزی در مورد افراد پشت اعداد – زندگی، احساسات، داستان هایشان، یاد نگرفتیم. تازه آمده بودند، زندانی یا مرده بودند…

انسانیت کجا بود؟ بازتاب؟ خاطره؟ شرم؟

ما در مورد افراد آسیب دیده بسیار کم شنیدیم. در مورد احساسات، داستان ها و دردهای آنها بسیار کم است.

جوامع یهودی، روما و سینتی با نام ذکر شدند، اما با جزئیات بسیار کمی.

ما تعداد زیادی از آجر و ملات را طی کردیم، فقط گهگاه با عکس هایی از افراد آسیب دیده مواجه شدیم.

ما تصاویر دردناک خانواده‌های یهودی مجارستانی را که به اردوگاه می‌رسند منعکس کردیم.

در مقابل، ما همچنین پرتره‌های زندانیان را – با همان لباس‌ها و سرهای تراشیده – دیدیم که نشان می‌دهد چگونه از شخصیت‌ها، داستان‌ها و آزادی‌های زندانیان محروم شده‌اند. تبدیل به اعداد شده بودند.

با ابراز نگرانی خود به لیدر تور، توضیح دادم که چگونه می توانم حساسیت زدایی را هنگام کار روزانه در چنین محیطی درک کنم، اما در این فکر بودم:

اگر تبلیغات نباشد هدف از یادبود چیست؟ احترام به مرحوم، بازتابی در مورد اینکه چگونه بشریت تا این حد پایین فرو رفت و بله دعوت به عمل برای متوقف کردن آن برای جلوگیری از تکرار آن (حتی اگر همه می دانیم که این اتفاق افتاده است)؟

ریل قطار در ورودی اردوگاه مرگ برکناو.

در اواخر روز به یک گروه تور ایتالیا ملحق شدم بیرکناو: اردوگاه مرگ سابق.

بقیه سایت از ترکیبی از خرابه ها از جایی که نازی ها سعی کردند حقیقت را در مورد اتاق های گاز پنهان کنند، سرد، تاریک و کهنه اصلی “کلبه” جایی که زنان را رها می کردند تا بخوابند و الف بنای یادبود چند زبانه برای ادای احترام به کشته شدگان

به عنوان یک زن متولد بریتانیا که در یک خانواده تک زبانه بزرگ شده است، ایتالیایی زبان اول من نبود. من نیمی ایتالیایی هستم، اما در نوجوانی ایتالیایی را به عنوان یک زبان خارجی یاد گرفتم.

اما می توانم صادقانه بگویم که در این نیمه از سفر بسیار بیشتر از نیمه اول فهمیدم و نتیجه گرفتم.

راهنمای ما با شخصیت، صادق و مهربان بود. او داستان های خانوادگی، احساسات و تجربیات خود را در حین بازگویی وحشت های کمپ به اشتراک می گذارد.

یک لحظه به خصوص دردناک زمانی بود که او به یاد آورد که یک مادر ایتالیایی در حالی که پسرش را در آغوش گرفته بود، اشک می ریخت و می دانست که دیگر هرگز یکدیگر را نخواهند دید.

او با ورود به مسیرهایی که به طور هدفمند ساخته شده بود تا به نازی ها اجازه دهد تا هر چه بیشتر مردم را مستقیماً به اردوگاه بیاورند (دور از دید عموم)، شرایط را در پادگان ها به قدری بد بود که موش ها از زندانیان مرده تغذیه می کردند.

او توضیح داد که چگونه گرافیتی‌هایی که روی دیوارهای این کلبه‌ها دیده‌ایم توسط بازدیدکنندگان مدرن انجام می‌شد، نه زندانیان – زیرا از ترس متهم شدن به توطئه جرأت نمی‌کردند چیزی بنویسند.

این خانم زیبا همچنین برای سؤالات (از جمله سؤالات تکمیلی از من)، مکث، احساس کردن، وقت گذاشت.

او به ما فضایی برای درون نگری، تأمل و احترام به کسانی داد که به طرز وحشیانه ای در این جهنم به قتل رسیدند.

«کلبه هایی» که زندانیان زن در آن نگهداری می شدند.

او برای تکمیل تور متوقف شد و با یک پیام واضح پایان داد:

باید به این سایت سر بزنیم تا بفهمیم. زیرا امیدواریم که هرگز به اندازه کسانی که در شوآ جان باختند، رنج غم انگیزی نخواهیم برد. بنابراین، ما به طور کامل متوجه نخواهیم شد.

اما ما باید یاد بگیریم که در برابر نفرت بایستیم – برای آینده.

و این پیامی است که باید بشنویم.

رفتن به آشویتس-بیرکناو نباید دربارهگردشگری تاریک“. برای علامت زدن یک جعبه، دیدن آجر و ملات و فرو ریختن باقیمانده ها، یا یادگیری اعداد بدون دانستن زندگی، ترس ها و امیدهای افراد پشت سر آنها.

مردم مهم هستند.

و به همین دلیل است که بازدید از هر اردوگاه (به عنوان بخشی از آموزش گسترده تر هولوکاست) باید در مورد آن باشد حافظه از کسانی که به طرز وحشیانه ای کشته شدند، بازتاب در مورد چگونگی تحمیل آن بر آنها و اطراف آنها درگیر شدن در عمل تا مطمئن شوی که دیگر برای کسی اتفاق نخواهد افتاد.

هولوکاست در یک روز اتفاق نیفتاد.

اوج قرن ها یهودستیزی، در میان یک رژیم فاشیستی و فروپاشی اقتصادی بود. انباشت «دیگری»، شیطان سازی و قربانی شدن.

بنابراین، در واقع یک روز بسیار غم انگیز، وقتی از یک بنای یادبود بازدید کردم، همچنین به من گفتند که “وقتی” برای روشن کردن شمع، گذاشتن سنگ یادبود، خواندن یک شعر یا خواندن دعایی که یک یهودی با من با عشق به اشتراک گذاشته است وجود ندارد. دوست و همکار برای ادای احترام، عزاداری و یاد این افراد را به این شکل کاملا شخصی کنید.

سمت چپ: یادبود یهودیان کشته شده بیرکناو. سمت راست: بخش باقی مانده از دیوار گتو یهودیان در کراکوف.

اما از آنجایی که در بیرکناو وقت نداشتم، توانستم با گذراندن آخرین روزم در کراکوف آن را جبران کنم.

بنابراین، من می خواهم با شعر مذکور که در مقابل بقایای دیوار محله یهودی نشین کراکوف خوانده شد، پایان دهم. و در کجا یک پلاک با کتیبه نهفته است:

«در اینجا آنها به دست جلادان هیتلر زندگی کردند، رنج کشیدند و مردند. از اینجا آنها سفر نهایی خود را به سمت اردوگاه های مرگ آغاز کردند.

ما به یاد شما هستیم ما شما را گرامی می داریم.

یادت گرامی باد


تو که با خیال راحت زندگی میکنی
در خانه های گرم شما،
تو که وقتی عصر برمی گردی پیدا می کنی
غذای گرم و چهره دوستانه:
… در نظر بگیرید که آیا این یک زن است،
بدون مو و بدون نام
بدون هیچ قدرتی برای یادآوری
چشمانش خالی و رحمش سرد است
مثل قورباغه در زمستان.
فکر کنید که این اتفاق افتاده است:
این کلمات را به شما توصیه می کنم.
آنها را در قلب خود حک کنید
در خانه، در خیابان،
رفتن به رختخواب، بلند شدن؛
آنها را برای فرزندان خود تکرار کنید،
یا ممکن است خانه شما خراب شود،
بگذارید بیماری مانع شما شود،
اجازه دهید فرزندانتان روی خود را از شما برگردانند.

(گزیده ای از «اگه مرد باشهنوشته پریمو لوی، ترجمه استوارت ولف)

ابتدا می خواهم تشکر کنم CEJI برای اینکه به من اجازه داده است به عنوان بخشی از برنامه “آموزش دهنده” آنها برای مبارزه با یهودستیزی به لهستان سفر کنم.

همچنین با تشکر از جشنواره برای میزبانی ما در کراکوف و کمک به ترتیب دادن بازدید من از آشویتس-بیرکناو.

دوم، همچنین از دوست عزیزم دورین به خاطر حمایتش و به اشتراک گذاشتن شعر زیبای (تصادف ایتالیایی!) پریمو لوی با من تشکر می کنم.

در نهایت، برای خواندن و به اشتراک گذاری داستان های زندگی شخصی بازماندگان هولوکاست و نسل کشی های بعدی، کلیک کنید اینجا.

تصاویر: Elizabeth Arif-Strach © (Flickr: کراکوف یهودی، آشویتس-بیرکناو).

دیدگاهتان را بنویسید